سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ |۱۷ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 19, 2024
حجت الاسلام پارسانیا

حوزه/ برای ساخت یافتن هسته‌های سخت و کلان، زبان فلسفی نیاز است ولی فرهنگ عمومی مردم جامعه را فیلسوفان نمی‌سازند بلکه فرهنگ را مجموعه تعاملات انسان‌هاست که می‌سازد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین حمید پارسانیا، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در صفحه اجتماعی خود به موضوع «لازمه تحقق اجتماعی یک نظام فکری» پرداخت و اینگونه نوشت:

با توجه به ضرورت استفاده از مبانی اسلام ناب در حرکت به سمت علوم اجتماعی، لوازم شکل‌گیری و تحقق یک مکتب علوم اجتماعی چیست؟

یک اندیشه برای اینکه بتواند یک مکتب اجتماعی را ارائه دهد و به اصطلاح اندیشه مکتب‌ساز باشد، اولا باید محور و نقطه کانونی و معنایی داشته باشد تا بتواند از جهت معرفتی و هم جهات دیگر به قلمرو اندیشه‌های اجتماعی تسری یابد. این ظرفیت در هر اندیشه‌ای وجود ندارد بلکه برخی از اندیشه‌ها قادر خواهند بود که چندین حوزه فکری را با همدیگر مرتبط کنند.

در واقع، محور و نقطه کانونی باید به صورتی تئوریزه شود که یک نگاه کلانی را ایجاد نماید. این محور وقتی می‌خواهد به صورت کلان دربیاید، از سنخ رویکردهای فلسفی می‌شود و نگاه کلانی نسبت عالم و آدم تعریف می‌کند و هر موضوع و مساله‌ای ذیل این نگاه کلان تعین پیدا می‌کند.

مقصود از آن نگاه کلان «نظام فکری» است. در هر نظام فکری قاعدتا اصولی وجود دارد که در هسته‌ سخت آن جای گرفته و بقیه فروع در حاشیه‌ آن شکل می‌گیرند. وقتی به مکتب‌های علوم اجتماعی می‌نگریم، در عقبه‌ آنها همان هسته‌های سخت قرار دارد که به صورت یک رویکرد فلسفی شناخته می‌شود و این‌ها هرگز به مطالعات جزئی و ریز تجربی که در حاشیه به آنها پرداخته می‌شود، قابل تقلیل نیستند و سرنوشت این هسته‌ها آنجا تعیین نمی‌شود.

نظام فکری چگونه به تحقق اجتماعی می‌رسد؟

برای ساخت یافتن هسته‌های سخت و کلان، زبان فلسفی نیاز است ولی فرهنگ عمومی مردم جامعه را فیلسوفان نمی‌سازند بلکه فرهنگ را مجموعه تعاملات انسان‌هاست که می‌سازد.

این شبکه رفتاری وقتی که می‌خواهد به صورت تجریدی‌تر از خودش دفاع بکند یا بخواهد خودش را توضیح دهد، یک زبان فلسفی پیدا می‌کند. این زبان فلسفی را فرهنگ عمومی و رفتار عمومی مردم باید حمایت کند.

به عبارت دیگر، سطح عمومی مردم، باید آن چیزی را که متفکر طراحی می‌کند، بپذیرد و از آن استقبال کند یا یک تطبیقی با یکدیگر داشته باشد. در این حالت، یک فرهنگ اصیل از یک نقطه تفکری جوشیده و شکل می‌گیرد اما اگر آن تفکر نتواند با سطح عمومی مردم و لایه‌های بعدی خود ارتباط بگیرد و این استقبال نسبت به آن رویکرد وجود نداشته باشد، آن تفکر منزوی می‌شود.

غیر از این حالت، فرهنگ غرب به نحو دیگری رخ داده است؛ به این صورت که ابتدا رنسانس در سطح هنر، در سطح زندگی عمومی مردم، در سطح سیاستمداران و در رقابت بورژواها با فئودال‌ها و با کلیسا شکل گرفت و این مجموعه رقابت‌های سه‌گانه منجر به این شد که یک سبکی از زندگی غالب بشود. این سبک زندگی، نوعی از تفسیر را نیاز داشت تا با مبنای فلسفی صورت‌بندی شوند و وجاهتی پیدا کنند.

حمید پارسانیا

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha